نباشم من به جز عشقش به چیز دیگری واجد
نباشد حالتم گاز و نباشد مایع و جامد
ملامت گوی کفارم سراپا خوار مومن ها
که گاهی خالی از هر دین و گاهی میشوم عابد
نه اهل خانقاهم من نه مسجد نه کلیسایی
نه یک درویشم و صوفی نه یک رندم نه یک زاهد
نه عاقل مثل شیرینم نه مجنون مثل فرهادم
نه از دنیا شدم خارج نه در آن عالمم وارد
نه این باشم نه آن باشم نه دنیایی نه اُخرایی
نه بیدار و نه در خوابم کجا در راه و کی راکد
سحر خیزی دعا گویم رفیق سبحه ای در شب
نسیم صبح میباشد به صدق گفته ام شاهد
از این احوال گوناگون زمانی شاکی شاکی
زمانی شاکر شاکر به روی تربتی ساجد
نصیحت بادعایی هم درون شعر من آمد
اگر آن را نفهمیدی به چشم دل تویی فاقد
اگر باکشتی نوحی چرا غمخوار کنعانی
که این غمخواری بیجا کند ایمان و دین فاسد
تفاوت نیست جز پوشش میان شیخ و بازاری
بیا بازار اینان را بکن بی رونق و کاسد
هزاران نکته باشد در کلام عاشق اما گفت:
نباشم جز ولای او به چیز دیگری واجد
نکته:::؛:کنعان در بیت هشتم اسم پسر حضرت نوحه که کافر بود.
نظرات شما عزیزان: