حافظیه ی خرم آباد
اشعاری از بزرگان و بنده
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 11 آبان 1394برچسب:, توسط داوود امیری |

دشمنی در خانه دارم ماهواره نام دارد

صد هزاران طعمه را سرتا به پا در دام دارد

نرم و نرم از راه احساس از من و تو میبرد دل

می کند مشغولمان با حقّه هایی پاک باطل

عفت و دین را به بازی می کند بازیچه ی خود

میبرد دین میکند مارا اسیر مکر هر مد

منکرات از راه این ابزار شیطان گشته عادی

فکرمان را کرده فاسد،معنوی را کرده مادی

بند افسارش به دست دشمنان جا دارد و ما

زیر سُم هایش نمیداریم کاری جز مدارا

دوستان این غدّه را از بیخ باید ریشه کن کرد

بی تفاوت تا به کی،این مرده را باید کفن کرد

وقت ها را پای این دشمن چرا باید تلف کرد

گرمی این آتش ایمان زدا را سرد کن سرد

با رفیقی چون کتاب از دام هایش کن جدایی

رنگ شیطان را بکش سمباده،دل را کن خدایی

امر معروفی که کردم نهی منکر در کنارش

هر که آنرا در عمل آورد،یا رب باش یارش

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 5 آبان 1394برچسب:, توسط داوود امیری |

تن پر تیر تو خونین جگرم کرد ،برادر

زار و درمانده شکسته کمرم کرد ،برادر

دست و پا میزدی و تیغ چه میکرد و همین داغ

عاقبت خاک دو عالم به سرم کرد ،برادر

باد غارت که وزید از طرف لشکر شیطان

خشک شد باغ من و بی ثمرم کرد،برادر

درد این غصه که شد عرش خدا بر سر نیزه

یک شبه پیر شدن را هنرم کرد،برادر

میزبان بودن این قوم نمکدان شکن پست

زخم دل را نمکین ،دربه درم کرد ،برادر

هر زمان تیر ستم رو به یتیمان تو آمد

دست تقدیر به آنان سپرم کرد ،برادر

به خیالم که تو در مجلس مشروب نبودی

تا که آن طشت طلا با خبرم کرد ،برادر

درد دل کردم و گفتم که بدانند چه داغی

این چنین عاشق خونین جگرم کرد ،برادر

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.