حافظیه ی خرم آباد
اشعاری از بزرگان و بنده
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 12 فروردين 1394برچسب:, توسط داوود امیری |

 

خدایا خالی از عشقم خراب یک خرابم کن

 

من آب غوره ی خامم بجوشان و شرابم کن

 

به صدها وسوسه این نفس سرگردان صد رنگم

 

دلم را آهنی کرده ست ،لطفی کن مذابم کن

 

من آن آب زلالم حیف گِل ، مخلوط با من شد

 

بیا با وصل خود صافی صفت مثل گلابم کن

 

ندارد عشق جای عرض اندام از قضای بد

 

برای صید این ماهی ، به مقدورت ، عقابم کن

 

اصولا من نبودم ، نیستم ، هرگز نخواهم بود

 

تو هستی ، بوده ای ، باشی سرابم کن سرابم کن

 

برای خاک بودن ها تمناهاست در محشر

 

در این دنیا که من خاکم تو آنجا هم ترابم کن

 

به اجرای مقاماتت سکوت و تک چرا باشم

 

سکوتم ریز کن با سوز خود تک نه ، دُرابم کن

 

هزاران لکه دارد صفحه ی نورانی روحم

 

یُبَدِّل سَیِّئاتی یا مُعافی ناب نابم کن

 

در این بیداری فاسد ندیدم غیر کاووسی

 

بخوان لالایی و با آن از این کاووس خوابم کن

 

فقیر از نور تو بودن برایم پوششی تاریک

 

نپوشان بر دلم شب را به عفوت غرق آبم  کن

 

خریدارم شو ای سلطان که مردم مثل سمسارند

 

عزیزی از تو میبارد بیا عالی جنابم کن

 

اگر در جمع چاکرهای خود می دانیَم عاشق

 

به لطفی ذرّه پرور هم ردیف آفتابم کن

 

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 11 فروردين 1394برچسب:, توسط داوود امیری |

معاذ الله اگر عاشق نباشی

 

به وصل دلبرت لایق نباشی

 

نگو هرگز تو در آیینه با خود

 

چرا یک روز  هم رازق نباشی

 

بترس از وعده ی طوفان که آنجا

 

کنار نوح و در قایق نباشی

 

در آن بزمی که خاص خار و خاراست

 

تو باید بلبلی ناطق نباشی

 

چرا هاروت یا ماروت گونه

 

به جنگ نفس خود فایق نباشی؟

 

بیا عاشق به ذکر و شب نشینی

 

عمل کن تا که نالایق نباشی

 

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.