زندگینامه استاد شهریار مجموعه: زندگینامه شعرا و دانشمندان سید محمد حسین بهجت تبریزی در سال 1285 هجری شمسی در روستای زیبای « خوشکناب » آذربایجان متولد شده است. او در خانواده ای متدین ، کریم الطبع واهل فضل پا بر عرصه وجود نهاد. پدرش حاجی میر آقای خوشکنابی از وکلای مبرز و فاضل وعارف روزگار خود بود که به سبب حسن کتابتش به عنوان خوشنویسی توانا مشهور حدود خود گشته بود.
شهریار که دوران کودکی خود را در میان روستائیان صمیمی و خونگرم خوشکناب در کنارکوه افسونگر « حیدر بابا » گذرانده بود همچون تصویر برداری توانا خاطرات زندگانی لطیف خود را در میان مردم مهربان و پاک طینت روستا و در حریم آن کوه سحرانگیز به ذهن سپرد.
او نخستین شعر خویش را در چهار سالگی به زبان ترکی آذربایجانی سرود . بی شک سرایش این شعر کودکانه ، گواه نبوغ و قریحه شگفت انگیز او بود.
شهریار شرح حال دوران کودکی خود را در اشعار آذربایجانیش بسیار زیبا،تاثیر گذار و روان به تصویر کشیده است. طبع توانای شهریار توانست در ابتدای دهه سی شمسی و در دوران میانسالی اثر بدیع و عظیم« حید ربابایه سلام» را به زبان مادریش بیافریند . او در این منظومه بی همتا در خصوص دوران شیرین کودکی و بازیگوشی خود در روستای خشکناب سروده است: قاری ننه گئجه ناغیل دییه نده ، ( شب هنگام که مادر بزرگ قصه می گفت، ) کولک قالخیب قاپ باجانی دویه نده، (بوران بر می خاست و در و پنجره خانه را می کوبید،) قورد کئچی نین شنگیله سین ییه نده، ( هنگامی که گرگ شنگول و منگول ننه بز را می خورد،) من قاییدیب بیر ده اوشاق اولایدیم! (ای کاش من می توانستم بر گردم و بار دیگر کودکی شوم !)
شهریار دوران کودکی خود را درمیان روستائیان پاکدل آذربایجانی گذراند. اما هنگامی که به تبریز آمد مفتون این شهر جذاب و تاریخ ساز و ادیب پرور شد. دوران تحصیلات اولیه خود را در مدارس متحده ، فیوضات و متوسطه تبریز گذراند و با قرائت و کتابت السنه ترکی ، فارسی و عربی آشنا شد.
شهریار بعدا به تهران آمد و در دارالفـنون تهـران خوانده و تا کـلاس آخر مـدرسه ی طب تحـصیل کردو در چـند مریض خانه هـم مدارج اکسترنی و انترنی را گـذراند ولی در سال آخر به عـلل عـشقی و ناراحـتی خیال و پـیش آمدهای دیگر از ادامه تحـصیل محروم شد و با وجود مجاهـدتهـایی که بعـداً توسط دوستانش به منظور تعـقـیب و تکـمیل این یک سال تحصیل شد، شهـریار رغـبتی نشان نداد و ناچار شد که وارد خـدمت دولتی بـشود؛ چـنـد سالی در اداره ثـبت اسناد نیشابور و مشهـد خـدمت کرد و در سال 1315 به بانک کـشاورزی تهـران داخل شد .
شهـریار در تـبـریز با یکی از بـستگـانش ازدواج کرده، که ثـمره این وصلت دودخـتر به نامهای شهـرزاد و مریم است. از دوستان شهـریار مرحوم شهـیار، مرحوم استاد صبا، استاد نـیما، فـیروزکوهـی، تـفـضـلی، سایه وزاهدی رامی تـوان اسم بـرد.
وی ابتدا در اشعارش بهجت تخلص می کرد. ولی بعدا دوبار برای انتخاب تخلص با دیوان حافظ فال گرفت و یک بار مصراع: «که چرخ این سکه ی دولت به نام شهریاران زد» و بار دیگر «روم به شهر خود و شهریار خود باشم» آمد از این رو تخلص شعر خود را به شهریار تبدیل کرد.
اشعار نخستین شهریار عمدتا بزبان فارسی سروده شده است. شهریار خود می گوید وقتی که اشعارم را برای مادرم می خواندم وی به طعنه می گفت: "پسرم شعرهای خودت را به زبان مادریت هم بنویس تا مادرت نیز اشعارت را متوجه شود!" این قبیل سفارشها از جانب مادر گرامیش و نیز اطرافیان همزبانش، باعث شد تا شهریار طبع خود را در زبان مادریش نیزبیازماید و یکی از بدیعترین منظومه های مردمی جهان سروده شود. سیری در آثار شهـرت شهـریار تـقـریـباً بی سابقه است، تمام کشورهای فارسی زبان و ترک زبان، بلکه هـر جا که ترجـمه یک قـطعـه او رفته باشد، هـنر او را می سـتایـند.
منظومه «حیدر بابا سلام» در سال 1322 منتشر شد واز لحظه نشر مورد استقبال قرار گرفت. "حـیـدر بابا" نـه تـنـهـا تا کوره ده های آذربایجان، بلکه به ترکـیه و قـفـقاز هـم رفـته و در ترکـیه و جـمهـوری آذربایجان چـنـدین بار چاپ شده است، بدون استـثـنا ممکن نیست ترک زبانی منظومه حـیـدربابا را بشنود و منـقـلب نـشود. این منظومه از آثار جاویدان شهریار و نخستین شعری است که وی به زبان مادری خود سروده است. شهریار در سرودن این منظومه از ادبیات ملی آذربایجان الهام گرفته است. منظومه حیدربابا تجلی شور و خروش جوشیده از عشق شهریار به مردم آذربایجان است ، این منظومه از جمله بهترین آثار ادبی در زبان ترکی آذری است، و در اکثر دانشگاههای جهان از جمله دانشگاه کلمبیا در ایالات متحدهآمریکا مورد بحث رساله دکترا قرار گرفته است و برخی از موسیقیدانان همانند هاژاک آهنگساز معروف ارمنستان آهنگ جالبی بر آن ساخته است. اشعار ولایی عمق تعلقات دینی و توجهات مذهبی خانواده و نیز شخص استاد شهریار به حدی است که عشق به ائمه اطهار علیهالسلام در بسیاری از اشعارش عینا هویداست.
او در نعت حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم می فرماید:
ستون عرش خدا قائم ازقیام محمد -------
ببین که سر بکجا می کشد مقام محمد
بجز فرشته عرش آسمان وحی الهی -------
پرنده پر نتوان زد به بام محمد
به کارنامه منشور آسمانی قرآ ن --------
که نقش مهر نبوت بود بنام محمد...
شهریار در شعر یا علی علیهالسلام در مورد حضرت امیر المومنین علیهالسلام می فرماید:
مستمندم بسته زنجیروزندان یاعلی -------
دستگیر ای دستگیر مستمندان یا علی
بندی زندان روباهانم ای شیر خدا -------
می جوم زنجیر زندان را به دندان یا علی
اشعار شهریار در ستایش امام اول شیعیان جهان سرآمد سلسله مداحان اهل بیت عصمت و طهارت علیهالسلام است.
علی ای همای رحمت توچه آیتی خدارا -------
که به ما سوا فکندی همه سایه هما را
دل اگرخداشناسی همه در رخ علی بین -------
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن -------
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را ...
شهریار جانسوزترین اشعار خود را تقدیم حضرت سید الشهداء علیهالسلام و حماسه ابدی او کرده است:
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین ------
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
ازحریم کعبه جدش به اشکی شست دست ------
مروه پشت سرنهاداماصفا دارد حسین... .
ویژگی سخن شهریار روح بسیار حساسی دارد. او سنگ صبور غمهای نوع انسان است.اشعار شهریار تجلی دردهای بشری است. او همچنین مقوله عشق را در اشعار خویش نابتر از هر شعری عرضه داشته است. در ایام جوانی و تحصیل گرفتار عشق نا فرجام ، پر شرری می گردد. عشق شهریار به حدیست که او در آستانه فارغ التحصیلی از دانشکده پزشکی ،درس و بحث را رها می کند و دل در گرو عشقی نا فرجام می گذارد :
دلم شکستی و جانم هنوز چشم براهت
شبی سیاهم و در آرزوی طلعت ماهت
در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست
اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت
اما این عشق زمینی بال پرواز او را بسوی عشق نامحدود آسمانی می گشاید.
قفسم ساخته و بال و پرم سوخته اند
مرغ را بین که هنوزش هوس پرواز است!
سالها شمع دل افروخته و سوخته ام -------------
تا زپروانه کمی عاشقی آموخته ام
عجبا که این عشق مسیر زندگی شهریار را تغییر دادو تاثیری تکان دهنده بر روح و جان شهریار نهاد و جهان روان او را از هم پاشید.
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند-----------
درشگفتم من چرا ازهم نمی پاشد ز هم دنیا چرا
جهان این عشق نافرجام بحدی در روح و روان او ماندگار شد که حتی هنگام بازگشت معشوق، عاشق به وصل تن نداد .
آمدی جانم بقربانت ولی حالا چرا ------------
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا!؟
شهریارهمانگونه که به سرزمین مادری و رسوم پدر خود عشق می ورزد اشعار بسیار نغزی در خصوص مقام مادر و پدر به زبانهای ترکی و فارسی سروده است:
گویند من آن جنین که مادر ------
از خون جگر بدو غذا داد تا زنده ام آورد به دنیا ------
جان کند و به مرگ خود رضا داد هم با دم گرم خود دم مرگ ------
صبرم به مصیبت و عزا داد من هرچه بکوشمش به احسان ------
هرگز نتوانمش سزا داد جز فضل خدا که خواهد اورا ------
با جنت جاودان جزا داد
شهریار در شعر بسیار لطیف «خان ننه» آنچنان از غم فراق مادربزرگ عزیزش می نالد که گویی مادربزرگش نه بلکه مادرش را از دست داده است! عـلاقـه به آب و خـاک وطن را شهـریار در غـزل عید خون و قصاید مهـمان شهـریور، آذربایـجان، شـیون شهـریور و بالاخره مثـنوی تخـت جـمشـید به زبان شعـر بـیان کرده است. شهریار شاعر سه زبانه است. او به همه زبانها و ملتها احترامی کامل دارد.
در اشعار او بر خلاف برخی از شعرای قومگرا نه تنها هیچ توهینی به ملل غیر نمی شود بلکه او در جای اشعارش می کوشد تا با هر نحو ممکن سبب انس زبانهای مختلف را فراهم کند. اشعار او به سه زبان ترکی آذربایجانی،فارسی و عربی است .
سبک شناسی آثار اصولاْ شرح حال و خاطرات زندگی شهریار در خلال اشعارش خوانده میشود و هر نوع تفسیر و تعبیری که در آن اشعار بشود، به افسانه زندگی او نزدیک است.
عشقهای عارفانه شهریار را میتوان در خلال غزلهای انتظار؛ جمع وتفریق؛ وحشی شکار؛ یوسف گمگشته؛ مسافر همدان؛ حراج عشق؛ ساز صباء؛ ونای شبان و اشک مریم: دو مرغ بهشتی....... و خیلی آثار دیگر مشاهده کرد.
محرومیت وناکامیهای شهریار در غزلهای گوهرفروش: ناکامیها؛ جرس کاروان: ناله روح؛ مثنوی شعر؛ حکمت؛ زفاف شاعر و سرنوشت عشق بیان شده است.
خیلی از خاطرات تلخ و شیرین او در هذیان دل: حیدربابا: مومیای و افسانه شب به نظر میرسد. در سراسر اشعار وی روحی حساس و شاعرانه موج می زند, که بر بال تخیلی پوینده و آفریننده در پرواز است.و شعر او در هر زمینه که باشد از این خصیصه بهره مندست و به تجدد و نوآوری گرایشی محسوس دارد.
شعرهایی که برای نیما و به یاد او سروده و دگرگونیهایی که در برخی از اشعار خود در قالب و طرز تعبیر و زبان شعر به خرج داده, حتی تفاوت صور خیال و برداشت ها در قال سنتی و بسیاری جلوه های دیگر حاکی از طبع آزماییها در این زمینه و تجربه های متعدد اوست.
قسمت عمده ای از دیوان شهریار غزل است.سادگی و عمومی بودن زبان و تعبیر یکی از موجبات رواج و شهرت شعر شهریار است. شهریار با روح تاثیرپذیر و قریحه ی سرشار شاعرانه که دارد عواطف و تخیلات و اندیشه های خود را به زبان مردم به شعر بازگو کرده است. از این رو شعر او برای همگان مفهوم و مأنوس و نیز موثر ست. شهریار در زمینه های گوناگون به شیوه های متنوع شعر گفته است شعرهایی که در موضوعات وطنی و اجتماعی و تاریخی و مذهبی و وقایع عصری سروده, نیز کم نیست. تازگی مضمون, خیال, تعبیر, حتی در قالب شعر دیوان او را از بسیاری شاعران عصر متمایز کرده است. اغلب اشعار شهریار به مناسبت حال و مقال سروده شده و از این روست که شاعر همه جا در درآوردن لغات و تعبیرات روز و اصطلاحات معمول عامیانه امساک نمی کند و تنها وصف حال زمان است که شعر اورا از اشعار گویندگان قدیم مجزا میکند.
ماه من در پرده چون خورشید غماز غروب
گشت پنهان و مرا چون دشت رنگ از رخ پرید
چون شفق دریای چشمم موج خون میزد که شد
آفتاب جاودان تابم ز چشمم ناپدید
سرانجام خورشید حیات شهریارملک سخن و افتاب زندگی ملک الشعرای بی بدیل ایران پس از هشتاد وسه سال تابش پر فروغ در کوهستانهای آذربایجان غروب کرد. اما او هرگز نمرده است زیرا اکنون نام او زیبنده روز ملی شعر و ادب ایران و نیز صدها،میدان،خیابان،مرکز فرهنگی،بوستان و ... در کشورمان ونیز در ممالک حوزه های ترکستان(آسیای مرکزی) و قفقازیه و ترکیه می باشد. 27
شهریور ماه سال 1367 شمسی سالروز وفات آن شاعرعاشق و عارف بزرگ است. در آنروز پیکرش بر دوش دهها هزار تن از دوستدارانش تا مقبره الشعرای تبریز حمل شد و در جوار افاضل ادب و هنر به خاک سپرده شد .
روز ملی شعر و ادب بیست و هفتم شهریور ماه سالروز خاموشی شهریار شعر ایران با تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی " روز ملی شعر و ادب " نامیده شده است.
نمونه آثار در راه زندگانی جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را -----
نجستم زندگانـــی را و گم کـردم جوانی را
کنون با بار پیــری آرزومندم که برگـردم -----
به دنبال جوانـــی کـوره راه زندگانــــی را
به یاد یار دیرین کاروان گم کـرده رامانـم -----
که شب در خــواب بیند همرهان کاروانی را
بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی -----
چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون جوانی را
چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی -----
که در کامم به زهر آلود شهد شادمانـــی را
سخن با من نمی گوئی الا ای همزبـان دل -----
خدایــا بــا کـه گویم شکوه بی همزبانی را
نسیم زلف جانان کو؟که چون برگ خزان دیده-----
به پای سرو خود دارم هوای جانفشانـــی را
به چشم آسمانـی گردشی داری بلای جان -----
خدایـــا بر مگردان این بلای آسمانـــی را
نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتـن-----
که از آب بقا جویند عمــــر جاودانـی را
عماد خراسانی
عماد خراسانی | |
---|---|
نام اصلی | عمادالدین حسنی برقعی |
زمینهٔ کاری | غزلسرا |
زادروز | بهار ۱۳۰۰ خورشیدی توس |
پدر و مادر | سیدمحمدتقی معین دفتر بیبی حرمت |
مرگ | ۲۸ بهمن ۱۳۸۲ (۸۲ سال) تهران |
ملیت | ایران |
جایگاه خاکسپاری | مقبرةالشعرای آرامگاه فردوسی |
پیشه | شاعر |
تخلص | شاهین, عماد |
همسر(ها) | همسرش هشت ماه بعد از ازدواج درگذشت |
عمادالدین حسنی برقعی، معروف به عماد خراسانی (۱۳۰۰ - ۲۸ بهمن ۱۳۸۲) شاعر غزلسرا و قصیدهسرای مشهور خراسانی است و از نامآوران شعر و غزل معاصر ایران بهشمار میآید.
زندگینامه
عماد خراسانی به روایت مهدی اخوان ثالث متولّد بهار ۱۳۰۰ خورشیدی در توس مشهد است[۱] اما خود در مصاحبهای گفته تولدش را بدون هیچ توضیح دیگری در ۱۲۹۹ [۲] ثبت کردهاند. پدرش «سید محمد تقی معین دفتر» و مادرش «بیبی حرمت» نام داشتند. نسب عماد به احمد بن موسی مبرقع امام محمد تقی جواد میرسد و نام کاملش عمادالدین حسن برقعی است.[۳]
عماد در ۳ سالگی مادرش را از دست داد و در ۶ سالگی پدرش را و از آن پس تحت سرپرستی پدربزرگ و مادر بزرگ رشد کرد. عماد از ۹ سالگی با تشویق دایی خود، شعرخوانی و سرودن شعر را آغاز کرد. او در جوانی با تخلص «شاهین» یا «شاخص» شعر میگفت و سپس تخلص «عماد» را برگزید. تخلص عماد خراسانی را فریدون مشیری برای او انتخاب کرد.[۲]
عماد یک بار ازدواج کرد اما همسرش هشت ماه بعد درگذشت. او از سال ۱۳۳۱ به تهران رفت. عماد خراسانی فرزندی نداشت و تا آخر عمر تنها زندگی کرد.
وی پس از یک دورۀ بیماری در صبح روز شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۲ در تهران در سن ۸۲ سالگی درگذشت.
عماد در نگاه دیگران[ویرایش]
«مهدی اخوان ثالث» که یکی از دوستان صمیمی عماد بود در مقدمهای بر کتاب «ورقی چند از دیوان عماد» شرح حال و زندگی کاملی از عماد را نوشته که این کتاب تاکنون بارها با همان مقدمه تجدید چاپ شدهاست.[۴] به گفته اخوان ثالث «اگر شعر را در معنای حقیقیش بهجای آوریم، نه فقط فن و صنعتگری و مهارت در تمشیت امر و قافیه و کلمات، بیشک عماد در غزلسرایی از شاعران برجسته و تراز اوّل معاصر است و در قیاسی وسیعتر، سخن او از این و آن متمایز است.»[۵]
از غزلسرایان معاصر، عماد خراسانی را یکی از معتبرترین چهرههای غزل معاصر دانسته و میگوید: در دورهای که غزل در ادبیات ما شرایط خاصی داشت و به سکون و سرگردانی رسیده بود، «محمد حسین شهریار»، «حسن رهی معیری» و «عماد خراسانی» هر یک با زبان و بیان خاص خود در پی غزل اصیل و سنتی رفتند. در ضمن اینکه عماد با حفظ ساختار و استحکام شعر کهن، حالاتی را ارائه میدهد که قابل توجهاست و درد جامعه امروز را میشناسد. نکتۀ مهم در غزل عماد، تجلی دردها، ناراحتیها و سرخوردگیهایی است که او در زندگی خود با آنها روبهرو بودهاست. او اصالت غزل را حفظ میکرد و هیچوقت از روی تفنّن غزل
نگفت، بلکه مفهوم غزل یعنی عشق و دوست داشتن را شناخته و بهکار میبرد.
اشعار
دیوان اشعار عماد خراسانی با مقدمهای از مهدی اخوان ثالث، بارها تجدید چاپ شدهاست.[۵]
برخی شعرهای عماد به ضربالمثل بدل شده و چند نسل از لایههای گوناگون مردم ایرانیان، از شاعران نوآور گرفته تا کسانی که با ادبیات مکتوب معاصر آشنائی چندانی ندارند، عواطف و احساسات و حالات خود را با تکرار بیتی از عماد بیان میکنند که در حافظه آنان نقش بستهاست.[۵]
عهد کردم که دگر مینخورم در همه عمر | بهجز از امشب و فردا شب و شبهای دگر |
یا این بیت دیگر:
دوستت دارم و دانم که تويی دشمن جانم | از چه با دشمن جانم شدهام دوست ندانم! |
این غزل زیبا و معروف از اوست:
پیش ما سوختگان، مسجد و میخانه یکیست | حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکی است | |
اینهمه جنگ و جدل حاصل کوتهنظریست | گر نظر پاک کنی، کعبه و بتخانه یکیست | |
هر کسی قصه شوقش به زبانی گوید | چون نکو مینگرم، حاصل افسانه یکیست | |
اینهمه قصه ز سودای گرفتارانست | ورنه از روز ازل، دام یکی، دانه یکیست | |
ره هرکس به فسونی زده آن شوخ ار نه | گریه نیمه شب و خنده مستانه یکیست | |
گر زمن پرسی از آن لطف که من میدانم | آشنا بر در این خانه و بیگانه یکیست | |
هیچ غم نیست که نسبت به جنونم دادند | بهر این یک دو نفس، عاقل و فرزانه یکیست | |
عشق آتش بود و خانه خرابی دارد | پیش آتش، دل شمع و پر پروانه یکیست | |
گر به سرحد جنونت ببرد عشق عماد |
بیوفایی و وفاداری جانانه یکیست
|
و همچنین این غزل زیبا و البته معروف:
دلم آشفته ي آن مايه ي ناز است هنوز ...
مرغ پر سوخته در پنجه ي باز است هنوز ...
جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسيد ...
دل به جان آمد و او بر سر ناز است هنوز ...
گر چه بیگانه زخود گشتم و دیوانه ز عشق ...
یار عاشق کش و بیگانه نواز است هنوز ...
خاک گردیدم و بر آتش من آب نزد ...
غافل از حسرت ارباب نیاز است هنوز ...
گر چه هر لحظه مدد می دهدم چشم پر آب ...
دل سودا زده در سوز و گداز است هنوز ...
همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع ...
قصه ی ما دو سه دیوانه دراز است هنوز ...
گر چه رفتی ز دلم حسرت روی تو نرفت ...
در این خانه به امید تو باز است هنوز ...
این چه سوداست عمادا که تو در سر داری ...
وین چه سوزیست که در پرده ی ساز است هنوز
عماد و موسیقی ایران
بسیاری از غزلها و اشعار عماد در برنامههای مختلف موسیقی اصیل ایرانی در رادیو یا برنامههای خصوصی توسط هنرمندان نامی و خوانندگان مشهور خوانده شده ازجمله استاد اکبر گلپایگانی که غزل پیش ما سوختگان ...و....دلم آشفته ی آن مایه ی ناز است هنوز را به صورت آواز اجرا کرده اند، محمد رضا شجریان یکی از غزلهای مشهدیِ عماد را به نام «پیری و معرکهگیری» بهصورت ضربی در برنامۀ موسیقی ایرانی اجرا کردهاست.[۳] همچنین آواز ویگن با شعر «ای دل بلا، ای دل بلا، ای دل بلایی» که از اشعار اوست معروف است. از آثار عماد می توان به((یک شب در بهشت))مثنوی حاوی پانصد بیتدر بحرخفیف به سال 1320 ((شبی بر مزار خیام ))به سال 1329و کتابچه ((سبو))و ((دیوان عماد خراسانی )) اشاره کرد.
آنکه نورش آبرو از شمس سوزان می برد
هرکه را لایق ببیند تا خراسان می برد
من هوا خواهم به آن دردی که با رنجاندنم
عاقبت بیماریم را رو به درمان می برد
با رضایش سینه دریا کن که این سلطان عشق
از دل دریا صفت ها موج و طوفان می برد
بی ولایش هرکه باشد سامری از قلب او
در غیاب شخص موسی نور ایمان می برد
چشم دل روشن که یوسف گونه این شمس الشّموس
با وصالش غصّه ها از بیت احزان می برد
تا نگاه چون شهابش میل هر قلبی کند
می دهد نوری به آن و بوی شیطان میبرد
صوت ابراهیمیش را آنکه با دل بشنود
مثل اسماعیل خود را رو به قربان می برد
سخت باشد راه وصل اما که این زیبا نگار
سختی این راه را تا مرز آسان می برد
حرف ها دارم ولی آیا که مثل هدهدی
شرح حالم را به سوی شخص سلطان می برد؟
مژده باد عاشق که هشتم اختر تابان ،رضا
بعد مدّت ها تو را هم تا خراسان می برد
تاریخچه ساخت و مرمت آرامگاه حافظ
در سال ۸۵۶ ه. ق. (۱۴۵۲) حدود ۶۵ سال پس از وفات حافظ ، وزیر میرزا ابوالقاسم گورکانی؛ حاکم فارس، برای اولین بار عمارتی گنبدی شکل بر فراز مقبره حافظ بنا کرد و در جلو این عمارت، حوض بزرگی ساخت که از آب رکن آباد پر میشد.[۲]
دوره صفویان و افشاریان
این بنا در زمان حکومت شاه عباس صفوی (اوایل قرن یازدهم هجری قمری) مورد مرمت و باز سازی قرار گرفت و همچنین به دستور نادرشاه افشار آرامگاه باردیگر مرمت شد.
دوره زندیه
کریمخان زند (۱۱۵۲ ه. ش.) بر مقبره حافظ، بارگاهی به سبک بناهای خود ساخت (تصویر) و بر تربتش سنگی مرمرین نهاد که سنگ امروز نیز باقی است و دو غزل از حافظ به شیوه نستعلیق توسط نگاشته شدهاست که مطلع آن دو غزل چنین است:[۳]
مژده وصل تو کو، کز سر جان برخیزم | طایر قدسم و از دام جهان برخیزم |
و
ایدل غلام شاه جهان باش و شاه باش | پیوسته در حمایت لطف اله باش |
هم چنین تالاری با چهار ستون سنگی یکپارچه بلند ساخت که از طرف شمال و جنوب گشاده بود و در دو سوی آن، دو اتاق بنا کرد به گونهای که مقبره حافظ در پشت این بنا قرار میگرفت و در جلو آن باغ بزرگی را احداث نمود.[۴]
دوره قاجار و پهلوی
پس از کریم خان زند در سال ۱۲۳۵ ه. ش. ابوالفتح میرزا مؤیدالدوله حکمران فارس، آرامگاه حافظ را بار دیگر تعمیر و مرمت کرد و در سال ۱۲۵۷ ه. ش. فرهاد میرزا معتمدالدوله فرمانروای فارس در گرداگرد مقبره حافظ، کوشکی چوبی ساخت. پس از آن در سال ۱۲۷۸ ه. ۳ اردشیر (زردشتی یزدی)، بار دیگر بارگاه حافظ را مرمت کرد و بر فراز آرامگاهش، کوشکی دیگر بنا کرد اما سید علیاکبر فال اسیری به دلیل زردشتی بودن اردشیر، بنای مرمت شده را ویران ساخت.
این بنا تا سال ۱۲۸۰ ه. ش همچنان ویران باقیماند و در این سال شاهزاده ملک منصور ملقب به شعاع السلطنه حاکم فارس، به یاری (نقاش باشی)، کوشکی آهنین بر فراز آرامگاه حافظ ساخت و کتیبهای بر آن قرار داد (تصویر).
در سال ۱۳۱۰ ه. ش. دبیر اعظم بهرامی استاندار فارس بر دیوار جنوبی حافظیه سر در بزرگی از سنگ نصب نمود و در جهت آبادی نارنجستان آن تلاش کرد.[۵]
ساخت بنای جدید
در سال ۱۳۱۴ ه. ش سرهنگ علی ریاضی (رئیس فرهنگ فارس) با همیاری علی اصغر حکمت و نظارت علی سامی، با طراحی آندره گدار فرانسوی و با الهام گیری از عناصر معماری عهد کریم خان زند، به بازسازی بنای حافظیه اقدام نمودند.
در سال ۱۳۱۵ به کوشش علی اصغر حکمت، بنای کنونی با بهره گیری از عناصر معماری زندیه و یادمانهای حافظیه، توسط آندره گدار فرانسوی طراحی و با همکاری علی سامی به اجرا در آمد.[۶]
دوره جمهوری اسلامی
در سال ۱۳۸۶ اولین مرمت جدی و بازسازی، تمیزکردن سطح مسی روی گنبد، مرمت بخشهای خراب ساختمانهای اطراف و همچنین متصل کردن مقبرهها و باغهای اطراف به مجموعه انجام شد.
نمادشناسی
آرامگاه حافظ در مقابل یکی از شلوغترین و پررفتوآمدترین خیابانهای شیراز قرار گرفته و نمای آرامگاه از خیابان مذکور غیرقابل مشاهدهاست. این خیابان نماد اسارت در جهان صنعتی و مدرن است؛ چنانچه نمیتوان از طریق آن، آرامگاه حافظ را که نماد افکار و اندیشههای عرفانی اوست، نظارهگر بود.[۷]
بخش جنوبی آرامگاه نماد دنیای مادی و ظواهر فریبندهٔ آن است. با نزدیکترشدن به آرامگاه، انسان از بند هواهای نفسانی آزاد شده و بالارفتن از ایوان به منزلهٔ معراج عرفانی و سیر و سلوک در دنیای ملکوت است. به تدریج آرامگاه که نماد خورشید است، نمایان میشود و پایینآمدن از ایوان، نماد تعظیم در برابر این خورشید درخشان است. ایوان از ۲ ردیف پلهکان تشکیل شده که هر ردیف شامل ۹ پلهاست. در ادبیات فارسی، ۹ عدد آسمانها بوده و مقدس شمرده میشود.[۷]
بخش شمالی آرامگاه نماد دنیای ملکوت است؛ چراکه در این قسمت به آرامگاه میرسیم که نماد دستیابی به حقایق و رمزورازهای دنیا است. این بخش شامل ۸ درب ورودی و خروجی است؛ همچنین آرامگاه نیز از ۸ ستون سنگی تشکیل یافتهاست. عدد ۸ نماد سدهٔ هشتم (سدهای که حافظ در آن میزیسته) و هشت درب بهشت است.[۷]
نمای بیرونی گنبد آرامگاه، نماد آسمان بوده و به شکل کلاه درویشان ترک است. گنبد از دورن با رنگهای مختلف عرفانی آراسته شدهاست؛ آبی فیروزهای (نماد بهشت)، سرخ ارغوانی (نماد شراب ازلی)، سیاه و سفید (نماد شب و روز) و قهوهای سوخته (نماد خاک) است.[۷]
معماری حافظیه
در حال حاضر مجموعه حافظیه به چهار محوطه تقسیم شدهاست.
محوطه شمالی
در این محوطه آرامگاه حافظ و درختهای نارنج و دو حوض مستطیل بزرگ شرقی و غربی نیز در این قسمت وجود دارد که این حوضها منبع آب حوضهای بزرگ باغ ورودی است. حافظ شناسی (مساحت ۳۳۰ مترمربع)، کتابخانه(مساحت ۴۴۰ مترمربع)و فروشگاه محصولات فرهنگی نیز در این ناحیه قرار گرفتهاست.
سنگ مزار
سنگ مزار حافظ به ارتفاع یک متر از سطح زمین قرار گرفته و به وسیله پنج ردیف پلکان مدور احاطه شدهاست. بر فراز بارگاهش گنبدی مسی به شکل کلاه دراویش (ترک ترک) بر روی هشت ستون به ارتفاع ده متر، بنا شدهاست و از درون با کاشیهای هفت رنگ معرق کاشی کاری شدهاست. همچنین در سقف آرامگاه هشت بیت از غزل:
حجاب چهره جان میشود غبار تنم | خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم |
بر روی سنگهای یکپارچه با خط ثلث نگاشته شدهاست.
دیوارهای اطراف حیاط شمالی
بر دیوارهای این بخش از حافظیه غزلهایی از دیوان حافظ بر روی کاشی و سنگ مرمر نوشته شدهاست که غزلهایی با خط امیرالکتاب حاج میرزا عبدالحمید ملک الکلامی کردستانی نگاشته شدهاست.
دیوار شمالی غزلی با مطلع:
سحرم هاتف میخانه به دولت خواهی | گفت باز آی که دیرینه این درگاهی |
دیوار جنوبی غزلی با مطلع:
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست | سخن شناس نئی جان من خطا اینجاست |
دیوار شرقی غزلی با مطلع:
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو | یادم از کشته خویش آورد و هنگام درو |
دیوار غربی غزلی با مطلع:
بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است | بیار باده که بنیاد عمر بر باد است |
کتابخانه حافظیه
در ناحیه شمالی مقبره کتابخانهای با مساحت ۴۴۰ مترمربع حاوی ده هزار جلد کتاب وجود دارد که به عنوان مرکز مورد استفاده قرار میگیرد.
رواق چهار ستونه(بیست ستون)
رواق چهار ستونه کریم خان زند به صورت تالاری وسیع، دارای بیست ستون سنگی بلند، ۵۶ متر و طول و ۷ متر عرض در آمدهاست به گونهای که چهار ستون عهد کریم خانی در وسط این بنا قرار گرفتهاست. بر روی دیوارهای دو طرف رواق، سنگهای مرمرین نهاده شدهاست و بر فراز این سنگها، کتیبهای قرار گرفته که بر روی آن غزل:
روضه خلدبرین خلوت درویشان است | مایه محتشمی خدمت درویشان است |
از روی خط میرعماد توسط هنرمندان شیرازی بر روی سنگ مرمر نقر شدهاست. این رواق که از نظر ارتفاع از تمام نقاط حافظیه بالاتر است حافظیه را به حیاط شمالی و حیاط جنوبی تقسیم کردهاست.
آب انبار
در زیر رواق چهار ستون آب انبار حافظیه قرار گرفتهاست. آب انبار حافظیه به صورت کانال در وسط رواق بیست ستونه قرار دارد و حافظیه را به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم کرده، به گونهای که مقبره حافظ در ناحیه شمالی قرار گرفتهاست.
آرامگاه
سمت چپ رواق بیست ستون اتاق بزرگی متعلق به آرامگاه قوام السلطنه با دو اتاق به جانب آن و شش اتاق دیگر که سه تا به آرامگاه و سه تای دیگر به نقاشی، مینیاتوری، معرق سازی و میناسازی تعلق دارد، است.
حیاط غربی
در پشت آرامگاه قوام فضای سبزی با یک حوض در میان وجود دارد که آرامگاه و درب ورودی در آنجا قرار دارد.
حیاط شرقی
آرامگاه خاندان معدل
در سمت راست حیاط شمالی، دیوار دارای ۱۴ طاقنماست که آرامگاه خاندان معدل نیز در همین قسمت است که در سال ۱۳۸۶ به کوشش میراث فرهنگی با تخریب خانهها و مقبرههای اطراف این محدوده به صورت محوطه شرقی به آرامگاه افزوده شد.
حیاط جنوبی (ورودی اصلی)
در حیاط جنوبی حافظیه، باغچههای بزرگی وجود دارد که گرداگرد آنها گل کاری شدهاست و مابین آنها دو حوض مربع مستطیل بزرگ است. (سنگهای لبه این حوضها همان سنگهای حوض باغ شمالی موزه پارس است که پس از امتداد خیابان کریم خان زند به سمت بازار وکیل، آن را خراب کرده، به حافظیه منتقل کردند) و در دو طرف حیاط، نارنجستان بزرگی وجود دارد. دیوارهای جنوبی و در ورودی باغ از نردههای آهنی ساده ساخته شدهاست و بر نمای خارجی تالار، رو به سمت باغ ورودی غزل
نگاشته شدهاست.
مساحت بخش جنوبی از در ورودی باغ تا پلکانهای رواق میانی، ۹۹۸۳ متر مربع میباشد.
حافظیه در دیدگاه مردم
این مکان از دیرباز، قبله اهل دل و زیارتگاه عاشقان دور و نزدیک بوده و در جوارش عرفا و شعرای نامداری به خاک سپرده شدهاند. معتقدان این پیر صاحب کرامت، رفتن به آرامگاه او را با آداب و رسومی آیینی همراه میکنند، از جمله با وضو به آنجا میروند، در کنار آرامگاه حافظ کفش خود را از پای بیرون میآورند که این خود در فرهنگ مذهبی ایران نشانه احترام و قدسی بودن مکان است.
دیوان حافظ از معدود کتابهایی است که در کنار کتب دینی در خانهٔ هر ایرانی وجود دارد و کوچک و بزرگ آن را میخوانند و به اندازهٔ درک خود از آن بهره و لذت میبرند.
نظر حافظ در مورد مزار خودش
حافظ شیرازی در شعری پیشبینی کردهاست که مرقدش پس از او زیارتگاه خواهد شد.[۸]
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس | زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس | |
بر سر تربت ما چون گذری، همت خواه که | زیارتگه رندان جهان خواهد بود |
فعالیتهای فرهنگی حافظیه
آرامگاه حافظ مکانی فرهنگی است که برنامههای مختلف
- شعرخوانی شاعران مشهور (به ویژه در روز بزرگداشت حافظ در ۲۰ مهر ماه هر سال)
- کنسرت خوانندگان به خصوص موسیقی سنتی ایرانی و عرفانی
- کلاسهای
- کلاس و کارگاههای ساخت
- طرح سحرگاه با خواجه راز:که این برنامه در ایام ماه رمضان حافظیه تا سحرگاه باز است و دوستداران حافط تا سحرگاه به مناجات میپردازند.
در کنار آن برگزار میشود.[۹]
کنسرتها
- کنسرت محمدرضا شجریان سال ۱۳۴۲
- کنسرت محمدرضا شجریان سال ۱۳۷۰
- کنسرت شهرام ناظری
آرمیدگان
برخی از آرمیدگان در حافظیه:[۱]
- جواد مصلح (فیلسوف).
- حمید دیرین (بنیانگذار انجمن خوشنویسان فارس).
- رسول پرویزی (نویسنده).
- (شاعر، مترجم و نویسنده).
- .
- (مجتهد).
- (شاعر و صاحب کتاب «مسحر حلال»).
- (آزادیخواه).
- .
- (مجتهد).
- (استاد دانشگاه).
- (عالم و عارف)
- (استاد دانشگاه).
- فرصتالدولهٔ شیرازی (شاعر).
- (والی فارس).
- لطفعلی صورتگر (شاعر).
- (استاد دانشگاه).
- .
- مهدی حمیدی شیرازی (استاد دانشگاه و شاعر).
- نورالدین رضوی سروستانی (موسیقیدان).
- قوام السلطنه (والی شیراز)
- (شاعر و نویسنده)
- علیرضا شاپور شهبازی (نویسنده و باستانشناس)
نگارخانه
حافظیه(آرامگاه حافظ) نام مجموعهٔ آرامگاهی موجود در شمال شهر شیراز و در جنوب دروازهٔ قرآن است. این مجموعه بهدلیل جایدادن آرامگاه حافظ شیرازی در خود به این نام مشهور شدهاست. مساحت حافظیه ۲ هکتار بوده و از ۲ صحن شمالی و جنوبی تشکیل یافته که این صحنها توسط تالاری از یکدیگر جدا شدهاند. این مجموعه ۴ درب ورودی-خروجی دارد که درب اصلی در سمت جنوب آن، دو درب در سمت غرب آن و یک درب در سمت شمالشرق آن قرار گرفتهاست.[۱]
تالار حافظیه که از آثار دورهٔ زندیان است، ۵۶ متر طول و ۸ متر عرض داشته و از ۲۰ ستون سنگی، هرکدام به ارتفاع ۵ متر تشکیل شدهاست. این تالار پیشتر شامل ۴ ستون و ۴ اتاق بوده که بعدها اتاقها از محدودهٔ آن حذف گردیدهاست. در سمت شرق و غرب تالار ۲ اتاق -یکی متعلق به سازمان میراث فرهنگی و دیگری مربوط به دفتر آرامگاه- وجود دارد. شیوهٔ معماری این تالار مربوط به دورههای هخامنشیان و زندیان است
اگر جان بی تو باشد جان من بی جان بی جان است
اگر در دل نباشی ملک دل همواره ویران است
فدایت میکنم دل را به قربانت هزاران جان
که جان و دل فدا کردن برایم اصل ایمان است
شفای در د مشتاقان شرابی باشد از دلبر
بنوشان جرعه ای ما را که دل محتاج درمان است
یکی میلافد از دنیا یکی میترسد از اخری
ولی امید این مجنون لقای یار پنهان است
نه دلبر را منم موسی نه داوودم نه آن عیسی
من اسماعیل او باشم که جانم پاک قربان است
حدیث عشق پاکم با تمام گوش ها قهر است
مثال عشق کمیابم فقط خورشید سوزان است
کفایت میکند دل را شهادت چون که میدانم
شهید است آنکه با شادی کنار یار مهمان است
یمانی نیست یاقوتم ولی در سینه ی چاکم
دلی دارم مثال دُر که آنجا عشق سلطان است
منم عاشق چه میدانی تو ای پروانه از شمعی
که ما را سوخت امّا از محیط چشم پنهان است
نکته:موشح یعنی اینکه حرف اول مصرع های اول را باید جدا کرده و با هم جمع کرده تا نام یا مقصود شاعر که در شعر مخفی میباشد هویدا میشود.