خبری بزرگ، آمد که اسد امام دین است
تو بپرس از دل خود ،که جواب او همین است
بجز از ولایت او ((طُرقاً جَزعَ ظلوماً ))
((وَ صراطه و هوَ الحق))به یقین که این چنین است
به نوای ((یَومُ أکمَل)) شده دین دوست ((أجمَل))
((فتبارکا بِالرَبّی))که خدای عالمین است
چه مقام کبریایی و چه عزتی که این شاه
سبب قبول ابلاغ رسالت از امین است
((ضَرَبَ اللهُ حجاراً ))به کسی که دشمنش شد
((عجباً عجیبُ جِدّاً))که جزای کفر،این است
دو فرشته ی مقرب به گداییش موظف
که گدای او پناهنده ی حصن آهنین است
(( لَوْ أحَبَّه و جِبالاً لَتَهافت سریعا))
خود یار گفته این را نه کسی که اهل کین است
نزن ای طلا خودت را به محک ،که بی ولایش
تو که رو سیاه و الماس،کم از خاک زمین است
((بأبی أنتَ و اُمّی)) شده ذکر بندبندم
چه کنم که نام این شیر خدا به لب طنین است
همه از محبت اوست که شعر ناب عاشق
به همین ضعیفیِ خود چه عزیز و دلنشین است
دشمنی در خانه دارم ماهواره نام دارد
صد هزاران طعمه را سرتا به پا در دام دارد
نرم و نرم از راه احساس از من و تو میبرد دل
می کند مشغولمان با حقّه هایی پاک باطل
عفت و دین را به بازی می کند بازیچه ی خود
میبرد دین میکند مارا اسیر مکر هر مد
منکرات از راه این ابزار شیطان گشته عادی
فکرمان را کرده فاسد،معنوی را کرده مادی
بند افسارش به دست دشمنان جا دارد و ما
زیر سُم هایش نمیداریم کاری جز مدارا
دوستان این غدّه را از بیخ باید ریشه کن کرد
بی تفاوت تا به کی،این مرده را باید کفن کرد
وقت ها را پای این دشمن چرا باید تلف کرد
گرمی این آتش ایمان زدا را سرد کن سرد
با رفیقی چون کتاب از دام هایش کن جدایی
رنگ شیطان را بکش سمباده،دل را کن خدایی
امر معروفی که کردم نهی منکر در کنارش
هر که آنرا در عمل آورد،یا رب باش یارش
تن پر تیر تو خونین جگرم کرد ،برادر
زار و درمانده شکسته کمرم کرد ،برادر
دست و پا میزدی و تیغ چه میکرد و همین داغ
عاقبت خاک دو عالم به سرم کرد ،برادر
باد غارت که وزید از طرف لشکر شیطان
خشک شد باغ من و بی ثمرم کرد،برادر
درد این غصه که شد عرش خدا بر سر نیزه
یک شبه پیر شدن را هنرم کرد،برادر
میزبان بودن این قوم نمکدان شکن پست
زخم دل را نمکین ،دربه درم کرد ،برادر
هر زمان تیر ستم رو به یتیمان تو آمد
دست تقدیر به آنان سپرم کرد ،برادر
به خیالم که تو در مجلس مشروب نبودی
تا که آن طشت طلا با خبرم کرد ،برادر
درد دل کردم و گفتم که بدانند چه داغی
این چنین عاشق خونین جگرم کرد ،برادر
دایم الوصف تو هستم که تو هستی گِل ما
به خدا مـثل تو کس جا نکند در دل ما
رحمت حضرت حق بیشتر از این چه کند
که گره داده به خاک کف پایت گِل ما
وای بر ما اگر از شعله ی عشقت ،ای شمع
نشود روشنی و شور شعف شامل ما
یاوه این شعر نباشد که به دلداری روح
شده توصیف تو سلطان سخا حاصل ما
شوم بختم اگر ای شاه بگویی، یک روز
شده ای عزل ، تو از مرتبه ی سایل ما
حکمت و علم دو شهرند و تو دروازه یشان
لطف کن جا بده در هر دوی آن منزل ما
یاد و مدح تو فقط ذکر زبان باید بود
یا کسادست همه کاسبی محفل ما
دست پر مهر تو هر عیب کند فضل و ،فضول
عیب جویی کند از صاف دل فاضل ما
روی عشق از رخ خونین تو رنگین شد و ما
عاشقانیم و تویی شاه دل قابل ما
خدایا خالی از عشقم خراب یک خرابم کن
من آب غوره ی خامم بجوشان و شرابم کن
به صدها وسوسه این نفس سرگردان صد رنگم
دلم را آهنی کرده ست ،لطفی کن مذابم کن
من آن آب زلالم حیف گِل ، مخلوط با من شد
بیا با وصل خود صافی صفت مثل گلابم کن
ندارد عشق جای عرض اندام از قضای بد
برای صید این ماهی ، به مقدورت ، عقابم کن
اصولا من نبودم ، نیستم ، هرگز نخواهم بود
تو هستی ، بوده ای ، باشی سرابم کن سرابم کن
برای خاک بودن ها تمناهاست در محشر
در این دنیا که من خاکم تو آنجا هم ترابم کن
به اجرای مقاماتت سکوت و تک چرا باشم
سکوتم ریز کن با سوز خود تک نه ، دُرابم کن
هزاران لکه دارد صفحه ی نورانی روحم
یُبَدِّل سَیِّئاتی یا مُعافی ناب نابم کن
در این بیداری فاسد ندیدم غیر کاووسی
بخوان لالایی و با آن از این کاووس خوابم کن
فقیر از نور تو بودن برایم پوششی تاریک
نپوشان بر دلم شب را به عفوت غرق آبم کن
خریدارم شو ای سلطان که مردم مثل سمسارند
عزیزی از تو میبارد بیا عالی جنابم کن
اگر در جمع چاکرهای خود می دانیَم عاشق
به لطفی ذرّه پرور هم ردیف آفتابم کن
معاذ الله اگر عاشق نباشی
به وصل دلبرت لایق نباشی
نگو هرگز تو در آیینه با خود
چرا یک روز هم رازق نباشی
بترس از وعده ی طوفان که آنجا
کنار نوح و در قایق نباشی
در آن بزمی که خاص خار و خاراست
تو باید بلبلی ناطق نباشی
چرا هاروت یا ماروت گونه
به جنگ نفس خود فایق نباشی؟
بیا عاشق به ذکر و شب نشینی
عمل کن تا که نالایق نباشی
میخورم خون و دل حسرت از این بی یاری
چه کنم ، چاره چه باشد که قضا شد کاری
باز کن سینه ی بی کینه ام و پاک ببین
که در آن نیست به جز خواهش یک دیداری
هر که بیمار شد ایّوب نخوانش ، ای دوست
شاید این اصل عذابست نه یک بیماری
نور ایمان نه به جادوست نه با آرایش
صورت خار ندارد خبر از گلذاری
بنده با بندگیش ، کافر و کفرش ، هم سو
طالب دین شده ای یا یکی از کفّاری
تا که از ساقه ی گل خار به دستت بنشست
نشو تسلیم به زخمی که رسید از خاری
آبرو را نکنی تخته ی آن بازی نرد
که در آن باخت و بُردت همه باشد خواری
شبهه در مال دقیقا مَثَل آن گنج است
که شده خانه ی یک عقرب و جای ماری
شوخی بیشتر از حد نکن ای رهرو عشق
از تو حیف است ببینند چنین رفتاری
عاشق از بخت شکایت کن و از یار نکن
منتظر باش و دعا کن که تو خود ناچاری
تلقی فاشیستی و ضد انسانی داعش از دین و حکومت
جامعه جهانی و بالاخص جامعه مسلمانان جهان ،امروز با یکی از بدترین جنبش های عصر حاضر به نام ((داعش)) مواجهه گردیده که شرط لازم و کافی برای تقابل باآن، شناخت صحیح مبانی شکل دهندۀ ساختاری و کارکردی این جنبش است.جنبش داعش که خود را پرچمدار اسلام قلمداد می کند در طی مدتی که موجود یت خود را اعلام کرده است ، قراعتی از دین را به منصۀ ظهور گذاشته است که بسیار قابل تامل بوده و واکنش های بسیاری را در سر تا سر جهان برانگیخته است. این جنبش با شعار دفاع از دین و تبلیغ و ترویج دینداری ،تفسیر و چهره ای غیر اخلاقی و غیر انسانی از دین ارائه داده و با تقلیل و فروکاهش دین به پوسته ،قشر ،آداب خشک و تحمیل خشونت بار قرائت ایدئولوژیک به سایرین ،خود را ملزم به بسط دینداری می داند، که در واقع با هدف شارع که بسط دینداری با ارائه چهره ای اخلاقی – عرفانی و از همه مهمتر رحمانی است منافات کامل دارد.
کارکردهایی که این جنبش تا کنون داشته این فرضیه را مستحکم می کند که ، این جنبش ریشه در مبانی ساختاری جنبش های فاشیستی دارد . جنبش فاشیستی داعش ، جنبشی روحانی و رومانتیک است. این جنبش خود را در تقابل با جهان جدید می داند و در سودای جهانی است که گذشتۀ از دست رفته آنان را تداعی کند . گذشتۀ طلایی که در آن امر خلافت دوباره احیاء شده و حکومتی بر مبنای اصول خلافت شکل بگیرد. هستۀ سخت ایدئولوژی فاشیستی داعش ، تلاش در جهت چیره شدن بر کل جامعه ، نابودی فردیت و بر پایی حکومت مورد نظر خود است . این جنبش در پی آن است که با معرفی کردن یک شخص – ابوبکر بغدادی – به عنوان خلیفه ، او را به عنوان مظهر حقیقت به همگان معرفی کرده و تنها راه سعادت و کمال را در تبعیت و بیعت با او دانسته و همچنین امنیت را تنها در دامن جامعۀ همبسته و خلافت خطا ناپذیر خلیفه قلمداد کند . جنبش فاشیستی داعش با انکار آرمانهای انسان دوستانه و بویژه اندیشه برابری بالقوه انسان ها به مرز بندی مردم پرداخته و با مسلمان و کافر خواندن آنان ،شرایطی را پدید آورده است که در آن انسانها به رنج و سختی افتاده اند و تا کنون بسیاری جان خود را از دست داده اند.
برابری فاشیستی داعش ، برابری در تسلیم به امر خلیفه است . خشونت افسارگسیخته ای که از سوی این جنبش فاشیستی در برابر به زعم آنان کافران اعمال شده ، از حد معقول خشونت در سیاست گذشته و خون و مرگ برای وابستگان به این جنبش جذابیتی شهوانی فراهم آورده است.
گوهر جنبش فاشیستس داعش با اعلام برپایی حکومت اسلامی عراق و شام، بر ارعاب بنا شده است آنان می خواهند بر انسان ها و کل جامعه چیرگی تام پیدا کرده و همۀ انسانها را به یک انسان واحد تبدیل کنند این جنبش فاشیستی تمایز وتکثر انسانها را نمی پذیرد و به دنبال این است که همگان باید یک جور احساس داشته و یک جور فکر کنند از نظر آنان پذیرفته نیست که در یک جامعه انسانهای مختلفی با فکر،سلیقه و سبکهای زندگی مختلف وجود داشته باشد انسان مورد نظر این جنبش با روش ارعاب کنترل شده فکر می کند و این روش را با استفاده از سه شیوه به انجام می رسانند .
اول اینکه با کشتن شخصیت حقوقی انسانها فضای ارعاب و کنترل را فراهم نموده و دوم، با کشتن شخصیت اخلاقی در افراد به آن هدف کمک می کنند و سوم اینکه با کشتن فردیت می توانند به آن هدف نائل شوند.
خلافت اسلامی عراق و شام،می خواهد با از بین بردن فردیت و تبدیل جامعه به یک جامعۀ توده ای انسان هایی را تربیت کند که در آن هرکار را که به او گفتند ،بدون چون و چرا انجام دهد. جنبش فاشیستی داعش، اساساً یک جنبش ضد کثرت گرایی است و به دنبال آن است که آداب و رسوم و سننی که مورد نظر آنان است و به کنار گذاشته شده ولایه های سنتی جامعه را که طرد شده اند را دوباره باسازی کند.
جنبش فاشیستی داعش به دنبال جذب حداکثری افرادی است که بتوانند بیشترین خدمت را به جنبش برای پیشبرد اهداف آن بنمایند افرادی که استعداد فاشیستی دارند و تمایل پیوستن به این جنبش را از خود نشان داده و می دهند دارای چند خصوصیت ویژه هستند .اولین خصوصیت چنین افرادی این است که به تصویر درونی شده پدری دلبستگی دارند ،طفل همیشه مسوولیت خود را به گردن پدرش می اندازد. در خلافت اسلامی داعش مسولیت به گردن خلیفه است و این گونه افراد همیشه در دوران صغارت به سر می برند و از خود هیچ گونه اراده ای ندارند . دستورات از سوی خلیفه صادر شده و هم اوست که مسوولیت گناه و ثواب را بر عهده دارد . اگر او بگوید که کشتن انسانها ثواب اخروی دارد ،افراد تحت امر به دلیل فقدان شعور کافی و عدم تمایل به فکر کردن و در نهایت کور بودن وجدان انسانی دست به کشتن خواهند زد.
دومین خصوصیت این افراد این است که به فرافکنی و مشاهدۀ نیات خصمانه در جهان خارج تمایل دارند ، یعنی هرکس مثل آنان فکر نمی کند و یا رفتار نمی کند بیگانه ،دگر اندیش ،کافر و... خطاب می کنند. اینان افراد جامعه را به درون گروه و برون گروه تقسیم می کنند و برون گروه ها را دشمن تلقی کرده و مرگ آنان را واجب شرعی می دانند و به این واسطه است که کشتن سایر افراد که در مقوله برون گروه قرار گرفته اند برای آنان امری عادی بوده و حتی مستوجب دریافت ثواب نیز خواهد شد .
سومین خصوصیت ،نگرانی عصبی است که به صورت مجموعه ای از عوارض روان تنی ظاهر می شود و نشان دهندۀ تنش روانی است که می خواهد تخلیه شود تا با خود درگیری و مواجهه پیدا کند.
چهارمین خصوصیت این افراد در اعتقادات خشکه مقدس آنان است.این افراد متحجرند ،ارزش های سنتی داشته و بسیار میل دارند که عقاید خشکه مقدس خود را به دیگران تحمیل کنند.
خلافت فاشیستی داعش با به خدمت درآوردن این افراد در پی آن است که لباسی بد شکل و بد قواره دوخته و آن را به زور به تن همۀ افراد جامعه کند. خشک مغزان به خدمت در آمده جنبش فاشیستی داعش،جز خود و عده بسیار معدودی مانند خود ،همۀ مردم جهان را با دید کفر و الحاد می نگرند و دایره اسلام ومسلمانی را بسیار محدود می دانند.
به علت کوته بینی و تنگ نظری این قرائت فاشیستی و انجام اعمال بسیار وحشیانه و شنیع غیر انسانی توسط افراد وابسته به این جنبش ،قراعتی از دین به نمایش گذاشته شده که مردم را بندۀ خلیفه می خواهد و همچنین به شدت با قرائت انسانی از دین به مخالفت می پردازد . این قرائت فاشیستی عقلانیت را نفی کرده و تدین را از تعقل جدا می داند ،بسیار خشن ،متعصب ،خشک مقدس و ضد اصول انسانی بوده و به ترویج برده داری ،جنایت و....... می پردازد.
قرائت فاشیستی داعش از دین به شدت جنگ طلب است و غرضش از بین بردن مرزهای بین المللی ،تسخیر کشورها و ساختن یک کشور واحد است . اینان به دلیل اینکه خود را قوم برگزیدۀ خداوند می دانند ودیگران را از صراط مستقیم خارج می دانند، به خود این حق را می دهند که با جنگ و تسخیر دیگر کشورها همگان را به زیر سلطۀ خود درآورند.
هفته نامه مبشر صبح استاد علی عسگر رضایی
06/07/1393
کسی که بی تو تمنّای یک ثواب کند
گناه کرده و خود را چه بد کباب کند
مثال دشمنت ای جان دقیقا آن فرد است
که با کمال عطش رو به هر سراب کند
نخورده ام می و هرگز نیاز من نشود
که یاد و وصف تو خود کار صد شراب کند
مناقبت به خدا ذکر انس و هم ملک است
بگو چگونه بخوانم که فتح باب کند
قیاس حسن تو با ماه عادلانه که نیست
چرا که خاک کفت کار آفتاب کند
کجا به شرح تو این دست و لب توان دارد
مگر حکایت این قصه را رباب کند
هر آن لقب که خدا کرده اختصاصی تو
مگر که مشرک دل مرده انتساب کند
اگر به جز تو به کوثر کسی شود ساقی
به روح ذایقه ام طعم منجلاب کند
فدای غیرت دستت که با تکانی سخت
در از دژی بکند،نقشه ها براب کند
به جز جهنم سوزان جزای عاشق نیست
مگر شفاعت او را ابوتراب کند
ا
اگر میخواهی ای دانا پناهی
بخوان یعسوب مارا گاه گاهی
غلام دلبر هستم ، در غلامی
نمی بینم به غیر از پادشاهی
اگر در آسمانم یار باشد
نمی خواهم نه خورشید و نه ماهی
نخوان بی او نماز و روزه کم کن
که دین بی او ندارد جز تباهی
نباشد لطف او در هر دو دنیا
نباشد قسمتم جز رو سیاهی
قیاسش با هر آنکس غیر شارع
تماما هست یک فعل گناهی
فروشد هر که مهرش را به دنیا
خدایی بر سرش رفته کلاهی
به سوی مقصد قرب الی الله
به جز راهش نباشد هیچ راهی
تمام ملک دل را کرد تسخیر
به یک آهی ، نه با لطف سپاهی
به حسنش عادیات و سوره ی لیل
نمی دارند کاری جز گواهی
نگار ما گُلی باشد که آن نوح
به پیشش نیست غیر از یک گیاهی
چه باشد آرزوی خاک بودن؟
بگو مطرب به رِنگ چارگاهی
جوابم داد : گفت عاشق به محشر
ولایش میشود ما را پناهی