آنکه نورش آبرو از شمس سوزان می برد
هرکه را لایق ببیند تا خراسان می برد
من هوا خواهم به آن دردی که با رنجاندنم
عاقبت بیماریم را رو به درمان می برد
با رضایش سینه دریا کن که این سلطان عشق
از دل دریا صفت ها موج و طوفان می برد
بی ولایش هرکه باشد سامری از قلب او
در غیاب شخص موسی نور ایمان می برد
چشم دل روشن که یوسف گونه این شمس الشّموس
با وصالش غصّه ها از بیت احزان می برد
تا نگاه چون شهابش میل هر قلبی کند
می دهد نوری به آن و بوی شیطان میبرد
صوت ابراهیمیش را آنکه با دل بشنود
مثل اسماعیل خود را رو به قربان می برد
سخت باشد راه وصل اما که این زیبا نگار
سختی این راه را تا مرز آسان می برد
حرف ها دارم ولی آیا که مثل هدهدی
شرح حالم را به سوی شخص سلطان می برد؟
مژده باد عاشق که هشتم اختر تابان ،رضا
بعد مدّت ها تو را هم تا خراسان می برد
تاریخچه ساخت و مرمت آرامگاه حافظ
در سال ۸۵۶ ه. ق. (۱۴۵۲) حدود ۶۵ سال پس از وفات حافظ ، وزیر میرزا ابوالقاسم گورکانی؛ حاکم فارس، برای اولین بار عمارتی گنبدی شکل بر فراز مقبره حافظ بنا کرد و در جلو این عمارت، حوض بزرگی ساخت که از آب رکن آباد پر میشد.[۲]
دوره صفویان و افشاریان
این بنا در زمان حکومت شاه عباس صفوی (اوایل قرن یازدهم هجری قمری) مورد مرمت و باز سازی قرار گرفت و همچنین به دستور نادرشاه افشار آرامگاه باردیگر مرمت شد.
دوره زندیه
کریمخان زند (۱۱۵۲ ه. ش.) بر مقبره حافظ، بارگاهی به سبک بناهای خود ساخت (تصویر) و بر تربتش سنگی مرمرین نهاد که سنگ امروز نیز باقی است و دو غزل از حافظ به شیوه نستعلیق توسط نگاشته شدهاست که مطلع آن دو غزل چنین است:[۳]
مژده وصل تو کو، کز سر جان برخیزم | طایر قدسم و از دام جهان برخیزم |
و
ایدل غلام شاه جهان باش و شاه باش | پیوسته در حمایت لطف اله باش |
هم چنین تالاری با چهار ستون سنگی یکپارچه بلند ساخت که از طرف شمال و جنوب گشاده بود و در دو سوی آن، دو اتاق بنا کرد به گونهای که مقبره حافظ در پشت این بنا قرار میگرفت و در جلو آن باغ بزرگی را احداث نمود.[۴]
دوره قاجار و پهلوی
پس از کریم خان زند در سال ۱۲۳۵ ه. ش. ابوالفتح میرزا مؤیدالدوله حکمران فارس، آرامگاه حافظ را بار دیگر تعمیر و مرمت کرد و در سال ۱۲۵۷ ه. ش. فرهاد میرزا معتمدالدوله فرمانروای فارس در گرداگرد مقبره حافظ، کوشکی چوبی ساخت. پس از آن در سال ۱۲۷۸ ه. ۳ اردشیر (زردشتی یزدی)، بار دیگر بارگاه حافظ را مرمت کرد و بر فراز آرامگاهش، کوشکی دیگر بنا کرد اما سید علیاکبر فال اسیری به دلیل زردشتی بودن اردشیر، بنای مرمت شده را ویران ساخت.
این بنا تا سال ۱۲۸۰ ه. ش همچنان ویران باقیماند و در این سال شاهزاده ملک منصور ملقب به شعاع السلطنه حاکم فارس، به یاری (نقاش باشی)، کوشکی آهنین بر فراز آرامگاه حافظ ساخت و کتیبهای بر آن قرار داد (تصویر).
در سال ۱۳۱۰ ه. ش. دبیر اعظم بهرامی استاندار فارس بر دیوار جنوبی حافظیه سر در بزرگی از سنگ نصب نمود و در جهت آبادی نارنجستان آن تلاش کرد.[۵]
ساخت بنای جدید
در سال ۱۳۱۴ ه. ش سرهنگ علی ریاضی (رئیس فرهنگ فارس) با همیاری علی اصغر حکمت و نظارت علی سامی، با طراحی آندره گدار فرانسوی و با الهام گیری از عناصر معماری عهد کریم خان زند، به بازسازی بنای حافظیه اقدام نمودند.
در سال ۱۳۱۵ به کوشش علی اصغر حکمت، بنای کنونی با بهره گیری از عناصر معماری زندیه و یادمانهای حافظیه، توسط آندره گدار فرانسوی طراحی و با همکاری علی سامی به اجرا در آمد.[۶]
دوره جمهوری اسلامی
در سال ۱۳۸۶ اولین مرمت جدی و بازسازی، تمیزکردن سطح مسی روی گنبد، مرمت بخشهای خراب ساختمانهای اطراف و همچنین متصل کردن مقبرهها و باغهای اطراف به مجموعه انجام شد.
نمادشناسی
آرامگاه حافظ در مقابل یکی از شلوغترین و پررفتوآمدترین خیابانهای شیراز قرار گرفته و نمای آرامگاه از خیابان مذکور غیرقابل مشاهدهاست. این خیابان نماد اسارت در جهان صنعتی و مدرن است؛ چنانچه نمیتوان از طریق آن، آرامگاه حافظ را که نماد افکار و اندیشههای عرفانی اوست، نظارهگر بود.[۷]
بخش جنوبی آرامگاه نماد دنیای مادی و ظواهر فریبندهٔ آن است. با نزدیکترشدن به آرامگاه، انسان از بند هواهای نفسانی آزاد شده و بالارفتن از ایوان به منزلهٔ معراج عرفانی و سیر و سلوک در دنیای ملکوت است. به تدریج آرامگاه که نماد خورشید است، نمایان میشود و پایینآمدن از ایوان، نماد تعظیم در برابر این خورشید درخشان است. ایوان از ۲ ردیف پلهکان تشکیل شده که هر ردیف شامل ۹ پلهاست. در ادبیات فارسی، ۹ عدد آسمانها بوده و مقدس شمرده میشود.[۷]
بخش شمالی آرامگاه نماد دنیای ملکوت است؛ چراکه در این قسمت به آرامگاه میرسیم که نماد دستیابی به حقایق و رمزورازهای دنیا است. این بخش شامل ۸ درب ورودی و خروجی است؛ همچنین آرامگاه نیز از ۸ ستون سنگی تشکیل یافتهاست. عدد ۸ نماد سدهٔ هشتم (سدهای که حافظ در آن میزیسته) و هشت درب بهشت است.[۷]
نمای بیرونی گنبد آرامگاه، نماد آسمان بوده و به شکل کلاه درویشان ترک است. گنبد از دورن با رنگهای مختلف عرفانی آراسته شدهاست؛ آبی فیروزهای (نماد بهشت)، سرخ ارغوانی (نماد شراب ازلی)، سیاه و سفید (نماد شب و روز) و قهوهای سوخته (نماد خاک) است.[۷]
معماری حافظیه
در حال حاضر مجموعه حافظیه به چهار محوطه تقسیم شدهاست.
محوطه شمالی
در این محوطه آرامگاه حافظ و درختهای نارنج و دو حوض مستطیل بزرگ شرقی و غربی نیز در این قسمت وجود دارد که این حوضها منبع آب حوضهای بزرگ باغ ورودی است. حافظ شناسی (مساحت ۳۳۰ مترمربع)، کتابخانه(مساحت ۴۴۰ مترمربع)و فروشگاه محصولات فرهنگی نیز در این ناحیه قرار گرفتهاست.
سنگ مزار
سنگ مزار حافظ به ارتفاع یک متر از سطح زمین قرار گرفته و به وسیله پنج ردیف پلکان مدور احاطه شدهاست. بر فراز بارگاهش گنبدی مسی به شکل کلاه دراویش (ترک ترک) بر روی هشت ستون به ارتفاع ده متر، بنا شدهاست و از درون با کاشیهای هفت رنگ معرق کاشی کاری شدهاست. همچنین در سقف آرامگاه هشت بیت از غزل:
حجاب چهره جان میشود غبار تنم | خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم |
بر روی سنگهای یکپارچه با خط ثلث نگاشته شدهاست.
دیوارهای اطراف حیاط شمالی
بر دیوارهای این بخش از حافظیه غزلهایی از دیوان حافظ بر روی کاشی و سنگ مرمر نوشته شدهاست که غزلهایی با خط امیرالکتاب حاج میرزا عبدالحمید ملک الکلامی کردستانی نگاشته شدهاست.
دیوار شمالی غزلی با مطلع:
سحرم هاتف میخانه به دولت خواهی | گفت باز آی که دیرینه این درگاهی |
دیوار جنوبی غزلی با مطلع:
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست | سخن شناس نئی جان من خطا اینجاست |
دیوار شرقی غزلی با مطلع:
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو | یادم از کشته خویش آورد و هنگام درو |
دیوار غربی غزلی با مطلع:
بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است | بیار باده که بنیاد عمر بر باد است |
کتابخانه حافظیه
در ناحیه شمالی مقبره کتابخانهای با مساحت ۴۴۰ مترمربع حاوی ده هزار جلد کتاب وجود دارد که به عنوان مرکز مورد استفاده قرار میگیرد.
رواق چهار ستونه(بیست ستون)
رواق چهار ستونه کریم خان زند به صورت تالاری وسیع، دارای بیست ستون سنگی بلند، ۵۶ متر و طول و ۷ متر عرض در آمدهاست به گونهای که چهار ستون عهد کریم خانی در وسط این بنا قرار گرفتهاست. بر روی دیوارهای دو طرف رواق، سنگهای مرمرین نهاده شدهاست و بر فراز این سنگها، کتیبهای قرار گرفته که بر روی آن غزل:
روضه خلدبرین خلوت درویشان است | مایه محتشمی خدمت درویشان است |
از روی خط میرعماد توسط هنرمندان شیرازی بر روی سنگ مرمر نقر شدهاست. این رواق که از نظر ارتفاع از تمام نقاط حافظیه بالاتر است حافظیه را به حیاط شمالی و حیاط جنوبی تقسیم کردهاست.
آب انبار
در زیر رواق چهار ستون آب انبار حافظیه قرار گرفتهاست. آب انبار حافظیه به صورت کانال در وسط رواق بیست ستونه قرار دارد و حافظیه را به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم کرده، به گونهای که مقبره حافظ در ناحیه شمالی قرار گرفتهاست.
آرامگاه
سمت چپ رواق بیست ستون اتاق بزرگی متعلق به آرامگاه قوام السلطنه با دو اتاق به جانب آن و شش اتاق دیگر که سه تا به آرامگاه و سه تای دیگر به نقاشی، مینیاتوری، معرق سازی و میناسازی تعلق دارد، است.
حیاط غربی
در پشت آرامگاه قوام فضای سبزی با یک حوض در میان وجود دارد که آرامگاه و درب ورودی در آنجا قرار دارد.
حیاط شرقی
آرامگاه خاندان معدل
در سمت راست حیاط شمالی، دیوار دارای ۱۴ طاقنماست که آرامگاه خاندان معدل نیز در همین قسمت است که در سال ۱۳۸۶ به کوشش میراث فرهنگی با تخریب خانهها و مقبرههای اطراف این محدوده به صورت محوطه شرقی به آرامگاه افزوده شد.
حیاط جنوبی (ورودی اصلی)
در حیاط جنوبی حافظیه، باغچههای بزرگی وجود دارد که گرداگرد آنها گل کاری شدهاست و مابین آنها دو حوض مربع مستطیل بزرگ است. (سنگهای لبه این حوضها همان سنگهای حوض باغ شمالی موزه پارس است که پس از امتداد خیابان کریم خان زند به سمت بازار وکیل، آن را خراب کرده، به حافظیه منتقل کردند) و در دو طرف حیاط، نارنجستان بزرگی وجود دارد. دیوارهای جنوبی و در ورودی باغ از نردههای آهنی ساده ساخته شدهاست و بر نمای خارجی تالار، رو به سمت باغ ورودی غزل
نگاشته شدهاست.
مساحت بخش جنوبی از در ورودی باغ تا پلکانهای رواق میانی، ۹۹۸۳ متر مربع میباشد.
حافظیه در دیدگاه مردم
این مکان از دیرباز، قبله اهل دل و زیارتگاه عاشقان دور و نزدیک بوده و در جوارش عرفا و شعرای نامداری به خاک سپرده شدهاند. معتقدان این پیر صاحب کرامت، رفتن به آرامگاه او را با آداب و رسومی آیینی همراه میکنند، از جمله با وضو به آنجا میروند، در کنار آرامگاه حافظ کفش خود را از پای بیرون میآورند که این خود در فرهنگ مذهبی ایران نشانه احترام و قدسی بودن مکان است.
دیوان حافظ از معدود کتابهایی است که در کنار کتب دینی در خانهٔ هر ایرانی وجود دارد و کوچک و بزرگ آن را میخوانند و به اندازهٔ درک خود از آن بهره و لذت میبرند.
نظر حافظ در مورد مزار خودش
حافظ شیرازی در شعری پیشبینی کردهاست که مرقدش پس از او زیارتگاه خواهد شد.[۸]
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس | زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس | |
بر سر تربت ما چون گذری، همت خواه که | زیارتگه رندان جهان خواهد بود |
فعالیتهای فرهنگی حافظیه
آرامگاه حافظ مکانی فرهنگی است که برنامههای مختلف
- شعرخوانی شاعران مشهور (به ویژه در روز بزرگداشت حافظ در ۲۰ مهر ماه هر سال)
- کنسرت خوانندگان به خصوص موسیقی سنتی ایرانی و عرفانی
- کلاسهای
- کلاس و کارگاههای ساخت
- طرح سحرگاه با خواجه راز:که این برنامه در ایام ماه رمضان حافظیه تا سحرگاه باز است و دوستداران حافط تا سحرگاه به مناجات میپردازند.
در کنار آن برگزار میشود.[۹]
کنسرتها
- کنسرت محمدرضا شجریان سال ۱۳۴۲
- کنسرت محمدرضا شجریان سال ۱۳۷۰
- کنسرت شهرام ناظری
آرمیدگان
برخی از آرمیدگان در حافظیه:[۱]
- جواد مصلح (فیلسوف).
- حمید دیرین (بنیانگذار انجمن خوشنویسان فارس).
- رسول پرویزی (نویسنده).
- (شاعر، مترجم و نویسنده).
- .
- (مجتهد).
- (شاعر و صاحب کتاب «مسحر حلال»).
- (آزادیخواه).
- .
- (مجتهد).
- (استاد دانشگاه).
- (عالم و عارف)
- (استاد دانشگاه).
- فرصتالدولهٔ شیرازی (شاعر).
- (والی فارس).
- لطفعلی صورتگر (شاعر).
- (استاد دانشگاه).
- .
- مهدی حمیدی شیرازی (استاد دانشگاه و شاعر).
- نورالدین رضوی سروستانی (موسیقیدان).
- قوام السلطنه (والی شیراز)
- (شاعر و نویسنده)
- علیرضا شاپور شهبازی (نویسنده و باستانشناس)
نگارخانه
حافظیه(آرامگاه حافظ) نام مجموعهٔ آرامگاهی موجود در شمال شهر شیراز و در جنوب دروازهٔ قرآن است. این مجموعه بهدلیل جایدادن آرامگاه حافظ شیرازی در خود به این نام مشهور شدهاست. مساحت حافظیه ۲ هکتار بوده و از ۲ صحن شمالی و جنوبی تشکیل یافته که این صحنها توسط تالاری از یکدیگر جدا شدهاند. این مجموعه ۴ درب ورودی-خروجی دارد که درب اصلی در سمت جنوب آن، دو درب در سمت غرب آن و یک درب در سمت شمالشرق آن قرار گرفتهاست.[۱]
تالار حافظیه که از آثار دورهٔ زندیان است، ۵۶ متر طول و ۸ متر عرض داشته و از ۲۰ ستون سنگی، هرکدام به ارتفاع ۵ متر تشکیل شدهاست. این تالار پیشتر شامل ۴ ستون و ۴ اتاق بوده که بعدها اتاقها از محدودهٔ آن حذف گردیدهاست. در سمت شرق و غرب تالار ۲ اتاق -یکی متعلق به سازمان میراث فرهنگی و دیگری مربوط به دفتر آرامگاه- وجود دارد. شیوهٔ معماری این تالار مربوط به دورههای هخامنشیان و زندیان است
اگر جان بی تو باشد جان من بی جان بی جان است
اگر در دل نباشی ملک دل همواره ویران است
فدایت میکنم دل را به قربانت هزاران جان
که جان و دل فدا کردن برایم اصل ایمان است
شفای در د مشتاقان شرابی باشد از دلبر
بنوشان جرعه ای ما را که دل محتاج درمان است
یکی میلافد از دنیا یکی میترسد از اخری
ولی امید این مجنون لقای یار پنهان است
نه دلبر را منم موسی نه داوودم نه آن عیسی
من اسماعیل او باشم که جانم پاک قربان است
حدیث عشق پاکم با تمام گوش ها قهر است
مثال عشق کمیابم فقط خورشید سوزان است
کفایت میکند دل را شهادت چون که میدانم
شهید است آنکه با شادی کنار یار مهمان است
یمانی نیست یاقوتم ولی در سینه ی چاکم
دلی دارم مثال دُر که آنجا عشق سلطان است
منم عاشق چه میدانی تو ای پروانه از شمعی
که ما را سوخت امّا از محیط چشم پنهان است
نکته:موشح یعنی اینکه حرف اول مصرع های اول را باید جدا کرده و با هم جمع کرده تا نام یا مقصود شاعر که در شعر مخفی میباشد هویدا میشود.
ای مهدی صاحب زمان دور از تو ام دورم ز جان
تا کی به لبها الامان تا کی بمانم بی نشان
دور از تو اما با تو ام،خاکم به زیر پای تو
فرمانروای دل تویی سلطان جسمی،شاه جان
صدها قصیده صد غزل،از وصف حسنت عاجز است
ای روح دنیا العجل،ای شاه شاهان الامان
جایت در اینجا خالی است،یک لحظه دوری سالی است
با میم و ها یک دالی است،یا بعد آنان شد عیان
در راه مولا کار کن،شیطان تن را خوار کن
در پای نفست خار کن،با دل بگو صاحب زمان
اسرا بخوان شب جمعه ها،از دار دنیا شو رها
جان و دلت را کن فدا،گو العجل را با زبان
با جام عشقش مست شو،از نیستی یک هست شو
با راه او یک دست شو،دوری بکن از این و آن
چون رفته ای تا طور او،آیا تو دیدی نور او؟
داری به دل از شور او،یا شور داری از جهان؟
در بحر او طوفان کجا ، سوراخ بر کشتی چرا
ای ماهی یونس نیا،حالا به خضرم میهمان
گویم از او افسانه ها،دارد به دلها خانه ها
دامست بی او دانه ها،بی او توان ها ناتوان
چون مصطفی کردار او،زهرای اطهر یار او
آداب قرآن کار او ،هرگز نگنجد در گمان
رفتار او حیدر نشان،او جان من جان جهان
هم شاه دل هم شاه جان،هم این چنین و هم چنان
ای آفرینش را نگین،ای باعث ایمان و دین
کی بی تو میماند زمین،کی بی هست این آسمان
زارم بیا یاری بکن،درمانده ام کاری بکن
باران لطفت را ببار،چون خشک شد این بوستان
نوحی به کشتی جهان،هم پیر باشی هم جوان
هم در زمین و آسمان،پیدا تو باشی هم نهان
سوختم من با غمت،آخر بمیرم در همت
امّا تو قبل از مردنم،یک بار من را هم بخوان
دجّال دارد فتنه ها،راهم کن از راهش جدا
یک ایمنی من را بده، از فتنه ی آخر زمان
دستم بگیر ای دست گیر،ای بی مثل ای بی نظیر
من با تو هستم چون بهار،دور از تو میباشم خزان
پایان این شعرم چنین،میگویم ای جویای دین
دوری کن از شیطان و نفس،تا او دهد خود را نشان
تا به کی لاف به تعجیل ظهور
تا به کی گوش کر و دیده ی کور
شک و تردید و گناهای زیاد
کرده ما را همه از یار چه دور
یوسف گمشده ماییم نه او
اوست آن حضرت یعقوب صبور
حیف دلها شده پابند هوس
رفته از سینه ی ما قلب شکور
چند چوپانی و خدمت به شعیب
نظری کن سوی آن آتش طور
یا شکایت نکن از ظلم و ستم
یا که با ظلم نزن بر سر مور
پخته با عشق شو و داغ نشو
هر زمان دور شو از دام غرور
لغزش و جهل و خطا کار تو نیست
ساکن عالم قدسی نه قبور
زنگ آیینه ی دل را به دعا
پاک کن تا بشود سینه بلور
عاشقا منتظر یار بمان
از شبت تا سحر صبح ظهور
حاشا که همین مستیم از نوش شراب است
این دار جهان پیش من مست حباب است
در این دل من عشق خداوند چه لبریز
بی عشق خدا،در نظرم عشق سراب است
خواهان سرای ابدی هستم و در اصل
درویشم و رویم به جهان روی عتاب است
طنبور و دف و نی همه افسانه سرایند
سوز دل من نغمه ی سنتور و رباب است
این خوش دل عاشق که از او شعر بجوشد
آباد سرا ایست که از عشق خراب است
نسخه ی قدسی:این نسخه که متشکل از پنجاه نسخه بوده که شامل 600 غزل و 7 قصیده و 45 قطعه و 39 رباعی و 6 مثنوی و یک ترکیب و یک ترجیع میباشد که جناب قدسی آنرا طی هشت سال جمع آوری کرد .این نسخه دارای تعدادی شعر منتسب و تعدادی شعر از سلمان ساوجی میباشد ولی کاملترین نسخه نسبت به نسخه ی قزوینی و نیساری و سایه و خانلری میباشد
نسخه ی قزوینی:این نسخه شامل 495 غزل و تعدادی قطعه و قصیده و رباعی و مثنوی میباشد .ولی بعضی از ابیات و بعضی از اشعار حافظ در آن نیامده است
نسخه ی خانلری:این نسخه که از دو جلد تشکیل شده و شامل 486 غزل و تعدادی مثنوی و... میباشد. این نسخه متشکل از 14 نسخه میباشد
نسخه ی سایه:این نسخه که از 31 نسخه تشکیل شده است شامل 484 غزل است
نسخه ی نیساری:شامل 476 غزل مسلم و 32 غزل مشکوک که متشکل از 48 نسخه میباشد.
هر نکته ای که گفتم در وصف آن شمایل
هر کو شنید گفتا لله در قایل
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل
حلاج بر سر دار این نکته خوش سراید
از شافعی نپرسید امسال این مسایل
گفتم که کی ببخشی بر جان ناتوانم
گفت آن زمان که نبود جان در میان حایل
دل داده ام به یاری شوخی کشی نگاری
مرضیه السجایا محموده الخصایل
دردا،که بر در خود بارم نداد دلبر
چندان که از جوانب انگیختم وسایل
در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت
واکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل
از آب دیده صد ره طوفان نوح دیدم
واز لوح سینه نقشت هرگز نگشت زایل
ای دوست دست حافظ تعویذ چشم زخم است
یا رب ببینم آن را در گردنت حمایل
......عده ای کور دل می گویند حضرت حافظ شافعی مذهب بوده که اگر به بیت شماره 3 غزل فوق نگاه کنند و ذره ای فکر کنند میفهمند که این فکرشان اشتباه است.......بعضی هم میگویند خواجه جبر گرا بوده که بیت دوم این غزل این تهمت را هم از خواجه برمیدارد .
شادی روح ملکوتی حضرت لسان الغیب صلوات
حافظا رخصت طبعی بده و لطف بیان
که من و قوهّ ی من هیچ ندارند توان
عقده ی این دل پیرم به وساطت بگشا
که دل از رخصت شعر تو شود پاک جوان
مردمان پیرو فتوای شیوخند و منت
گوش دل را به تو دادم که تویی شیخ زمان
شعر پاکت به لب انس و ملک بوده و هست
وصف حالات تو دور از من واین دست وزبان
راز ها دیده ام از شعر تو ای شاه سخن
نیست گوشی که از آن حرف بیارم به میان
منکر منکر عرفان تو هستم زیرا
درک کردم تو و عرفان تو را با دل و جان
حکم و دستور تو آن بود که عاشق باشم
چشم گفتم به تو و حکم تو با روح و روان
جریان از این قراره که ما تخلصمون رو از حضرت حافظ گرفتیم .این شعر هم در واقع شرحی بود که دوستان بدونن جریان عاشق بودن چیه ،امیدوارم لذت ببرید
الا یا ایها الساقی بگیر از من تو این حایل
که آن خوش باده ی عشقت کند دیوانه هر عاقل
جدایم کن از این دنیا که اهل آسمانم من
بیا تا روح غمگین را کنی آزاد از این کاگل
نزن بر سینه ام جانا تو دستی رد که درویشم
خدا دستور می گوید نران از درگهت سایل
گدا بودن در این درگاه خوش صد تخت می ارزد
اسیر بند اینان میشود اسکندری کامل
بنازم من به آن شاهی که میپوشد خطاها را
که با او ذره چون خورشید و بی او عالمان جاهل
در این دریای طوفانی که در آن ساحلی هم نیست
مگر با نوح کشتیبان رسی تا خشکی و ساحل
اگر مشتاق دیداری بکن در راه او کاری
که بی جریان خون هرگز نمی دارد تپش یک دل
اگر راه تو حق باشد چرا با عمر پنجاهت
نه شوری در دلت باشد نه هستی بنده ای قابل
بیا یا کسب علمی کن و یا صاحب شو فضلی را
که فانی میشود هر کس بجز هر عالم و فاضل
لقای یار پنهانت هزاران رنج می دارد
ولی این رنج شیرین است اگر آخر دهد حاصل
شدی بدنام،ای عاشق تو از بس دم زدی از یار
ولی خوش باش چون بی او عبادت میشود باطل
به قول استاد شهریار:
((من به استقبال حافظ می روم دیوانه وار عاقل انگارد که با حافظ رقابت می کنم))